سفید و سیاه

نوشته‌های من

سفید و سیاه

نوشته‌های من

جاده

امروز همان فرداییست که دیروز به آن می اندیشیدیم                                                      

به دنبال چه می گشتم در پیچهای ناپیدای جاده بی انتهای زندگی که هیچ از نهایتش نمی دانستم...

امروزی را که در آنم فدای کدامین طلوع دوباره... کدامین دوستی... کدامین عشق میکردم...

به دنبال چه می گشتم...

فردایی نیست؛ دیروزی نیست؛ امروز تنها حقیقت زندگی است؛

امروزی را که در آنم به شهر رویاییم گام خواهم گذاشت و به آرزوهایم سلام خواهم کرد... 

عشق در چند قدمی است؛ پشت این شب بوها؛ لای آن پیچک مغرور و بلند؛ در همین نزدیکی است...

پشت آن زمزمه بی پروا؛ لای گلبرگ صفا؛ عشق در چند قدمی است...

عشق اینجاست... زیر پاهایم... در همین جاده ای که هیچ نمی دانم به کجا خواهد رفت اما در آن گام بر می دارم.

امروز عشق خواهم ورزید؛ فردا دیر است...

                                                                  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد