سفید و سیاه

نوشته‌های من

سفید و سیاه

نوشته‌های من

یاری ده مرا

صدایی که می شنوم شاید از دور دستهاست...

صدایی نرم و آهسته همراهیم می کند در تنگنای تاریکی...

شاید تو باشی که با قدمهای نرم و آهسته ات به من نزدیک می شوی و با نگاه گرمت مرا می نگری...

شاید این صدا، صدای نفسهای توست...

سنگینی نگاه ها آزارم می دهد، سنگینی نگاه تو اما نه...

در دریای عشقت شناورم ای یاری دهنده دلها

فردا

در جای دیگری دیدم که دوستی نوشته بود:

کین سبزه که امروز تماشاگه توست             فردا همه از خاک تو بر خواهد رست .


چقدر جای تامل داره!