سفید و سیاه

نوشته‌های من

سفید و سیاه

نوشته‌های من

اینبار

ایستادم و به افق نگریستم
و اینبار شاید برای اولین بار هیچ نپرسیدم، از هیچ...
و تنها به دلهره احساس عشق، اجازه حضور دادم و
به نسیمی که در لابه‌لای گیسوانم غوطه ور بود.
اینبار هیچ نگفتم از هیچ و دست در دست عشق،
به تماشای غروب دل انگیز نشستم و امواج خروشان.
شاید اینبار باید هیچ نگفت و تنها به دلهره حضور عشق،
اجازه طنین داد...
نظرات 3 + ارسال نظر
گندم سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 12:44 ب.ظ http://khalvatichondasht.mihanblog.com

چه تعبیر زیبایی....با سلام.

داریوش سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:02 ب.ظ http://www.khodemooni82.persianblog.com/

گوش به تلاتم امواج بی قرار عشق ده ،آنگاه که در برخورد با صخره های ساحل عقل در شکسته شده و باز خود رابه ساحل میزند تا راهی را در دل صخره ها باز کند

مریم سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:32 ب.ظ

mona aan ghorboonet beram aakhe cheraa 2 ta 2taa matlab mizari too weloget azizam fekr nakon ma nemifahmi, khobe ma ham 2 ta 2 ta baraat peigham bezarim:P

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد