ایستادم و به افق نگریستم
و اینبار شاید برای اولین بار هیچ نپرسیدم، از هیچ...
و تنها به دلهره احساس عشق، اجازه حضور دادم و
به نسیمی که در لابهلای گیسوانم غوطه ور بود.
اینبار هیچ نگفتم از هیچ و دست در دست عشق،
به تماشای غروب دل انگیز نشستم و امواج خروشان.
شاید اینبار باید هیچ نگفت و تنها به دلهره حضور عشق،
اجازه طنین داد...
چه تعبیر زیبایی....با سلام.
گوش به تلاتم امواج بی قرار عشق ده ،آنگاه که در برخورد با صخره های ساحل عقل در شکسته شده و باز خود رابه ساحل میزند تا راهی را در دل صخره ها باز کند
mona aan ghorboonet beram aakhe cheraa 2 ta 2taa matlab mizari too weloget azizam fekr nakon ma nemifahmi, khobe ma ham 2 ta 2 ta baraat peigham bezarim:P