دیدار باید
حضور متعالی را، سرچشمه وجود را،
سرچشمه زندگی را.
دیدار باید
چشمان منتظر را، آغوش بی بهانه را،
حضور عشق را
در این فرصت زندگی
انتهای حضور مقدسی را که به برکت حضورش، حضور یافتم را
دیدار باید
شاید که دیدار به درازا انجامد،
اما...
چشمان منتظر را همچنان به جاده زندگی خواهم دوخت و هر لحظه،
َشوق رسیدن را در قلبم تکرار خواهم کرد.
شوق بازگشت به خانه ...
سلام
خیلی بر حسب اتفاق برای بار چندم تو وبلاگای به روز شده
شمارو دیدم
اینبار باید urll وبلاگتو تو یه نت پد نگه دارم
قشنگ می نویسی
قشنگ
* * *
سیب احساسو خیلی راحت رو فضا چرخ می دی
... می گن بعضی وقتا شاعرا به هم حسودیشون می شه
من شاعر نیستم
بدون اغراق اینو می گم
فقط نوشته هام یخورده توش ریتم هست
بگذریم
به بعضی از شعرات حسودیم می شه
دوست داشتم بعضیاشو خودم می گفتم
* * *
به خصوص شعر ۳۱ اردیبهشت
آدمهای همه رنگ
من در امروز گم شده ام
* * *
یه شعری گفتم
می خوام ببینم یه جورایی می شه یه خورده عشقو ملایمت بهش تزریق کنم
... واسه چهرشنبه تا ساعت شیش بعد از ظهر می زنم رو سینه وبلاگ
هرچی بادا باد
... رقص بالماسکه
بعدشم سه هفته مرخصی ف می رم ولایت خودمون
* * *
موفق باشی
!