سفید و سیاه

نوشته‌های من

سفید و سیاه

نوشته‌های من

تصویر

بنگر بر روزهای زندگیم که چگونه یکی پس از دیگری ،
از پس هم می‌آیند و می‌روند و من،
تنها نظاره گری بر سراب زندگی...
هر نقاشی نقش خود را تصویر می‌کند و
من،حیران، که این موج مرا به کدامین سمت خواهد برد؟
ناشناس!
آمدی تا تو نیز حضورت را بر پرده آشفته زندگیم
نقاشی کنی و هیچ نمی‌دانستی که
صحنه آشفته را آشفته تر کردی و ماندی.
اینبار خودم را برایت تصویر خواهم کرد
بر پرده خیالت خواهم نشست...
و از چشمان منتظرم خواهم گفت و از دستانی که
در جستجوی دستانت آمده اند...
از بالهایم خواهم گفت که شوق پرواز را هم همه می‌کنند.
اینبار خواهم گفت که گر رفتم، بدان که کوله بار خاطرت را
هیچگاه به مادر مهربان زمین و به دستان زمان نخواهم سپرد..
" شیشه پنجره را باران شست، از دل من اما...
چه کسی نقش تو را خواهد شست."
نظرات 1 + ارسال نظر
نوپا سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 12:59 ب.ظ http://www.taheri.blogsky.com

باسلام و خسته نباشید
عالی بود
ممنون می شوم نظرات شما را در باره شعر هایم بدانم
به امید دیدار همیشگی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد