عجیب دنیایی است نازنین
بی همسفری، سفر میکنیم بر گرده تاریخ
و خوب میپنداریم که شاهکار خلقت را به نمایش گذاشته ایم...
عجیب دنیاییست که من و تو
بی همرهی آغاز کردهایم،
بی همرهی به پایان خواهیم رفت و
بی همرهی در سرود الهی رقصی با شکوه برپا خواهیم کرد.
عجیب دنیائیست؛ بنگر،
چگونه در تکاپوی هیچ، پستی و بلندیها را میپیماییم.
لحظهای ایستادن را از خود دریغ کردهایم تا مبادا در انعکاس هستی،
لحظهای سکوتمان ثبت شود و خوب میدانیم
که " اگر لحظهای سکوت کنیم، شاید خدا هم حرفی برای گفتن داشته باشد."
لحظهای سکوت نمیکنیم و می پنداریم که مبادا سخنش
از بار امانتی که به دوش میکشیم، سنگینتر باشد.
تنها باید رفت
حتی بدون تنهایی
با دستانی تهی
... حتی با حسرت تهی بودن
با فکر تنها یک مشت خالی
* * *
تنها خواهی رفت
تنها می روم
مثل دو خط موازی
یا شاید یک زاویه
که هر چه پیش می رویم
فاصله ها فزونی می گیرد
* * *
وای از انتهای پایان
به پایان می رسیم
و آن روز ... شاید
در ابتدای
خستگی برای رفتن باشیم
خدای من ... مهربان خدای من
لحظه ایی مکث کن
و شکست شاهانه را
به نظاره بنشین
شاید تو
صدای خسته من باشی
------------
دیزاین و قالبی قشنگی رو برای وبلاگتون انتخاب کردین
برات آرزوی موفقیت دارم
---------
نوشته های خاموشم نظاره گری را به انتظار نشسته
ملک نصر و کامروا باشی
!
اگر لحظه ای سکوت کنیم شاید خدا هم حرفی برای گفتن داشته باشد
این یه واقعیته اگه ما لحظه ای خودمون رو به خدا بسپاریم !