دیدی چگونه از تیر رس نگاهها،
خود را در بیخودی پنهان کردیم، و نهان شدیم
و ندیدیم که چگونه از خود بی خود شدیم،
نه در راهی برتر،
که در راه گم شدنمان،
که در راه گم ماندنمان،
و در راه گم کردن گنجینهای که به عاریت آورده بودیم،
گنجینهای که دیگر هیچ کجا بازش نتوان یافت...
و دیدی چه ساده گذشتیم از حقیقت برتر خود بودنمان
در دیگری و در خواست دیگری...
دیگری که خود نیز در حقیقت گم شده ما، گم شده بود...
بازیابیم... بازیابیم آن خود گم شده در پشت سالهای غبار گرفته دیگران را.