سفید و سیاه

نوشته‌های من

سفید و سیاه

نوشته‌های من

شوق پرواز

"دست یاری به سوی یکدیگر دراز می‌کنیم تا...."
تا شاید دستی دراز شود و نشکند "بالهای دوستیمان"
تا شاید دستی دراز شود و نشکند بالهای زندگی.
رویایی را که در آن غوطه ورم را از من نستانید،
خوابهای توامان شاد و اندوهناکم را نستانید.
بگذارید تا این دمی را که فرصت زندگی عطایم کرده‌اند، آسوده بخوابم و "خواب خوش ببینم".
بگذارید تا دمی به چشمهای رمزآلودتان، به نگاههای پر اسرارتان خیره شوم تا شاید...
تا شاید دل آشفته ام اندکی آرام گیرد.
دلی که آشفته است از رفتن ماه، آیا بازخواهد گشت؟
دلی که آشفته است از آمدن خورشید، آیا ماه باز خواهد آمد؟
و اگر دیگر نه ماه آمد و نه خورشید،
آیا بودم آنچنان که باید می‌بودم؟؟؟
آیا به آنانی که بودند تا باشم، و نشان "او" بودند تا دمی بر زمین خاکی آرام گیرم،
گفته ام که چقدر دوستشان دارم و چقدر از بودنشان خرسندم؟
و آیا به آنان گفته ام که من نیز...
دلم آشفته است و شوق پرواز دارد، از ماندن خسته‌ام، باید رفت...
نظرات 5 + ارسال نظر
مهدی چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:08 ب.ظ http://www.mmp.blogfa.com

لختی تگرگ مرگ را فرو خواهد ریخت...؟

حامد چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:13 ب.ظ http://joojetighi,blogsky.com

سلام عالی بود یسر به من بزن منتظر حضورت در وبلاگم هستم
با تبادل لینک موافقی؟

نوپا چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:23 ب.ظ http://www.taheri.blogsky.com

با سلام
مطالب شما عالی بود موفق باشید و پیروز
و ممنون می شوم نظرات گرانبهای شما را ببینم
به امید دیدار

المیرا چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:11 ب.ظ http://foursteps.blogspot.com

داری می روی دیگه :-)
می بینمت! :X

[ بدون نام ] چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:21 ب.ظ

سلام
؛چه فکر نازک غمناکی؛
نوشته هاتون قشنک بود. این روزا همه به درد بی دردی دچارند. خوشحالم که دوستانی دارم که دچار این درد نیستن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد