سفید و سیاه

نوشته‌های من

سفید و سیاه

نوشته‌های من

رفتی

دیده بر هم نهادم و دیدمت... درست آنجا ایستاده بوده بودی.

دیده گشودم و دیگر هیچگاه ندیدمت... تو رفته بودی و من همچنان بر جایگاه ابدی خود تکیه زده بودم.

ساکت و آرام... و بر تغییر می نگریستم...تغییر فصول. تغییر انسان. تغییر زندگی.و تغییر من.

در شبی سرد و پاییزی مثل همیشه... من ماندم و تو قدم زنان بر برگهای زرد خشک شده... رفتی...

نظرات 1 + ارسال نظر
قهرمان فراموش شده جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 04:30 ب.ظ

و تو رفتی و هنوز
سالها هست که در ....

امروز یه جمله قشنگ خوندم
کسی که فکر می کنه داره بقیه رو گول میزنه در واقع داره خودشو گول میزنه
خوب
رفتن هم مس همینه
کسی که از پیشت میره در واقع اول از همه خودش تنها میشه
پس شاید حقش باشه
و حق تو
که با بهترین ها باشی
چون لیافت همون بهترین هاست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد