سفید و سیاه

نوشته‌های من

سفید و سیاه

نوشته‌های من

موجای دریا

دیدی بعضی وقتا افکار آدم، عین موجای ساحل می شن؟ انگار هیچ کاری ندارن بجز اینکه محکم خودشونو بکوبن به اینور و اونور و نذارن آدم هیییییییچ کاری رو از پیش ببره... آلان من شدم عیییییییین اون موجا.... هیچ کاری نمی تونم بکنم... نه حتی دیگه می تونم بشینم دو خط حرف حساب بنویسم... و نه حتی دو تا خط حساب، ننویسم... نمی دونم شاید همین حکایت تازست تو زندگی ما... مثل آدمایی که بیدارنو نمی دونن تو خوابن یا اینکه نه، خوابند و تو خواب بیدارن. حکایت است که؛ هر رفتنی رسیدن نیست....اما برای رسیدن، راهی جز رفتن نیست... ما هم بالاخره باید مثل همه...یواش یواش باور کنیم که راهی جز رفتن نیست...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
نوپا پنج‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:25 ب.ظ http://www.taheri.blogsky.com

باسلام
مطالب شما را خواندم عالی بود ممنون می شوم نظر شما را در باره شعر هایم بدانم
به امید دیدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد